خدایا مرا آن ده که آن به ...........

عصر پاییزی

بهت پیله کردم نمی مونی پیشم نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم از عشق زیادی تورو خسته کردم   تو دورم زدی خواستی دورت نگردم بازم شوری اشک و لبهای سردم من این بازی و صد دفعه دوره کردم نه راهی نداره گمونم قراره،یکی دیگه دستامو تنها بذاره دیگه توی دنیا به چی اعتباره کسی که براش مردی دوست نداره منو بغض و بارون سکوت خیابون دوباره شکستم چه ساده چه آسون به پاتم بسوزم تو شمعم نمیشی تو حوای دنیای آدم نمیشی غرورت گلومو به هق هق کشیده آدم که قسم خوردشو دق نمی ده ♫♫♫ منوتو یه عمره دوتا خط صافیم شده عادت ما که رویا ببافیم بشینیمو عشق و به بازی بگیریم واسه زندگی کردنامون بمیریم چه سخته تو تنها...
25 فروردين 1394

دلگیرم از این شهر سرد ...

  دلم تنگ و خيالم تنگ برايم تنگتر دنيا !   نميدانم چه كس امشب چنين آزرده قلبم را   صدايت ميكنم اما صدايم بازميگردد   نگاهت سنگ و قلبت سنگ شكستي راز چشمم را ...   ...
30 دی 1393

پشیمون نیستم

  خدایا ; کم آورده ام ،صبری که داده بودی تمام شد،ولی دردم همچنان باقیست!!! بدهکار قلبم شده ام میدانم شرمنده ام نمی کنی، باز هم صبر میخواهم... ...
18 آذر 1393

دلم تنگ است ...

دلم برای روزهایی تنگ است که می دانم دیگر باز نخواهند گشت ، برای چیزهایی که دیگر هیچ گاه به دست نخواهم آورد ، برای انسانهایی که دیگر حضورشان را احساس نخواهم کرد ، برای فرصتهایی که دیگر هیچ گاه تکرار نخواهندشد دلم تنگ است....   ...
4 آذر 1393

خدا

کاش می شد روی یک تکه کاغذ نوشت:   خدایا خیلی خستم فردا بیدارم نکن ...   ...
1 آبان 1393

باید می بودی

این روزها حس غریبی دارد این روزهایی که باید می بودی اما نیستی ... این روزهایی که باید در اوج شادی می بودم اما نیستم روزهایی که خوابش را می بینم اما زهی خیال باطل ... این روزها نگاه نگران مادر را میبینم و آه از نهاد خواهر ... اما باز هم خدایا شکرت
6 مهر 1393

سه نقطه

روزها از پی هم میگذرند و چه دور به نظر میرسد روزهای نزدیک ...   ان قدر دور که گاهی احساس میکنم خوابیو رویایی بوده ولی آن قدر ملموس که فک میکنم حتما اتفاق افتاده ....   هر چه به ذهن آشفته ام میرسد فی البداهه می نویسم بلکه سبک شود این ذهن سنگینم ....   سه نقطه هایم را می بینی این ها تنها سه نقطه نیستند این ها آن قدر حرف دارد که در کلمه نمی گنجد ...   خدایا بزرگیت را شکر، حکمت های پنهانت را شکر و سلامتیم را و سلامتیش را و هزاران دلیل دیگر برای شکرگذاریت که باز هم فقط در سه نقطه می گنجد ... ...
18 تير 1393

باز باران با ترانه

  ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﻮ؟ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮ؟ ﺍﻥ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮ؟ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻮ؟ ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺏ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻮ؟ ﯾﺎﺩﺕ ﺍﯾﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺮﯾﻦ ! ﭘﺲ ﭼﯽ ﺷﺪ، ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ؟ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ! ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻥ ﮐﻮﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ، ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﻭ ﻫﺴﺖ؟ ﮐﻮﺩﮎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﯾﺮﻭﺯ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﯾﺎﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ، ﺍﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ، ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ... ، ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﯽ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ،ﺷﺎﯾﺪﻡ،ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﺎﻧﻪ ...     ...
17 خرداد 1393

هر روز پاییزه ...

هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت پل بود اما ریخت گل بود اما مُرد عمر منم قده عشقت تحمل داشت هر روز پاییزه هر هفته پاییزه هر ماه پاییزه هر سال ا پییزه دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه آروم نمی گیرم از دست زنجیرم بی عشق می میرم من روز دیدارم از دوستی پر من ،  از دوست دلخور من آجر به آجر من ، من پشت دیوارم لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار لعنت به این آوار من زیر آوارم هر روز پاییزه هر هفته پاییزه هر ماه پاییزه هر سال پاییزه دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم من کاسه ی ...
16 خرداد 1393