خدایا مرا آن ده که آن به ...........

روزهای خاکستری

هوای این روزها درد دارد... دنیایم خاکستریست... راه نفسم بسته نمیدانم چه گیری دارد که نه میشکند، ن پایین می رود و نه بالا...کاش قطره ای می جوشید و میریخت... نمیدانم چشمانم هم به تازگی خسیس شده اند شاید هم به قحطی خورده اند و کم آوردند!!! این روزها زندگانی نمیکنم زنده مانی میکنم ...
3 خرداد 1393

روزهای بی تو ...

امروز 13 روزه که از رفتنت میگذره و من همچنان در بهتم. توی تاریکیه مطلق... گاهی به جایی میرسی که درهای پشت سرت بستس و راه های پیش رو تاریک ...وتو توی ناامیدی و سرگردونی مطلق دست و پا میزنی... 11 اردیبهشت 93 روزی تلخی بود.ساعت 3 و نیم بعدازظهر منو ترک کردی و من بی روح شدم ،بی قلب،خالی، خالیه خالی... از ته دل گریه کردم اون لحظه... گریه برای بی کسی خودم، برای غریبی خودم، برای مظلومیت تو... خدایا فرزندم، امانت تو که نتونستم مواظبش باشم، به تو سپردم ... ...
23 ارديبهشت 1393

خدایا منو ببخش

سلام دخترم نمیدونم الان قلب کوچیکت داره میزنه یانه ... الان که دارم اینارو برات مینویسم روزه سومه که تو بیمارستان هستم وسراپا دردم... کاش اینقدر که تو محکم چسبیدی به من منم بهت چسبیده بودم ... مادر و ببخش دردم شدیده دیگه نمیتونم ادامه بدم ...
11 ارديبهشت 1393