خدایا مرا آن ده که آن به ...........

روزهای بهاری

سلام. امروز حسابی گردوخاک به پاست منم که از صبح از جام نمیتونم بلند شم یعنی حوصلشو ندارم البته منظورم کارخونه هست.بس نشستم روصندلی تمام کمر و همه ی اعضا خشک شده شمام فک کنم حالت خوبه!!!!گاهی وقتا حس می کنم حرکاتو حس میکنم شایدم توهمه فردا قراره برم سونوگرافی شاید جنسیتم مشخص شد.ببینیم ارسطویی یا آبجی ارسطو راستی تو کارخونه کسی نمیدونه باردارم تو سرویس بهداشتی چادرمو دراوردم همکارم میگه چقد شکم اوردی یه چیزایی ذهنمو مشغول کرده امیدوارم مرتفع بشه...... راستی روزم مبارک....... ...
3 ارديبهشت 1393

سال نو مبارک

سلام سال نو مبارک البته میدونم دیر شده ولی نی نی با من بوده شاهده چقد مشغله داشتم. خستگی تو تنم به اندازه ی تمامه فروردینه......... امیدوارم جات امن و گرم و راحت باشه . ٢٧ اسفند رفتم سونو صدای قلبتو چند ثانیه شنیدم ولی رو مانیتور دید نداشتم.١٢ هفته و١ روز از بودنت گذشته بود.قدت ٥٤ میلیمتر و ضربان قلب ١٤٧ تا در دقیقه داشتی ولی جنسیت نامعلوم.یسرا میگه من میدونم پسره تازه بچه اسمتم گذاشته ارسطو!!!!!!!!!!!!!!!!برای من فرقی نداره فقط سالم باش. میدونم شاید هنوز از روح خدا در تو دمیده نشده ولی اگه صدامو میشنوی برای سلامتی مادرم دعا کن... الان تنها دغدغه ی من سلامتی مادرمه آخه هنوز خیلی جوونه برای تحمل این همه رنج....... یک هفته از عید ر...
24 فروردين 1393

تنها

داره بارون میباره از نوع بهاریش وباز من تنهای تنهای تنها .... فقط منم و تو و خدا... نمیدونم صدای ماشین هایی که از  رو آسفالت خیس میگذرن رو تو هم میشنوی یانه... نمیدونم خدا اون بالا صدای من و تو رو میشنوه یا نه ... دو روز قبل در حد نهایت عصبانی غمگین و دلشکسته شدم... جوری دلم شکست که فک کنم تو هم صدای شکستنو شنیدی... دنیا جای قشنگی نیست شاید با وجود تو بهتر بشه... شاید فردا برم سونو تا با شنیدن صدای قلب کوچیکت کمی آروم بشم... هر کس به طریقی دل ما میشکند         بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه گر میشکند حرفی نیست        ...
21 اسفند 1392

فال امروز

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها ک...
17 اسفند 1392

دلم گرفته ...

نمیدونم این روزا چرا هوا سنگین شده و زندگی سخت کاش گذر زمان چیزهای بد رو از ذهن ببره چقدر هوای ابری و باد تو دلم آشوب به پا میکنه... خدایا مادربزرگم رو بیامرزو و روحش رو قرین شادی کن و به بقیه صبر بده... چهارشنبه 10 شب مادربزرگ پدریم از دنیا رفت به علت یه سرطان که خیلی دیر خودش رو نشون داد... ومن کنج این غربت تنهای تنها سوگوارم... پدرم پشت صورت مردانه ات دنیایی غم نهفته است ولی خم نشو ما همه به تو تکیه داده ایم.....     ...
10 اسفند 1392

بوی عید.....

سلامممممممممممم این روزها صبح ها بوی نوروز میده و چقدر من لذت میبرم.............. چند روزه روحیم خوب نیس.غروب به بعد دلم میگیره حوصله هیچی ندارم طفلک همسری.... دیروز کلی برام خوراکی خریده بود کاری که معمولا به خودم میسپره انجام بدم!!!! شبا کابوس میبینم نمیدونم واسه چیه شکمم یک ذره فقط یک ذره بزرگ شده .خدا رو شکر تهوعم خیلی خیلی کمه....... آزمایشات غربالگریم سالم بود .به زودی میام و از اوایل برات مینویسم هنوز انگار روم نمیشه بنویسم: ((مامانی)) ...
6 اسفند 1392

آغاز بودن..........

سلام امروز 29 بهمنه و من دارم اولین مطلبو تو وبلاگ مینویسم.البته این وبلاگو دیروز ساختم....... امیدوارم تا روزی که بزرگ بشی پایدار بمونه امروز دقیقا 2 ماه و 2 روزه که وجود داری هنوز اونقدر بزرگ نشدی که حست کنم فقط میدونم که هستی...... برات از این 2 ماهه گذشته حتما مینویسم، یعنی فعلا که دارم برای خودم مینویسم   ...
29 بهمن 1392